تشویش... فکر... دغدغه...! ما بی قراریم
کافیست هجران بیش از این طاقت نداریم
در حسرت یک صبح زیباییم، اما
تلخ غروب جمعه ها را می شماریم
ما خسته ایم از تنگ دستیهای این فصل
چشم انتظار رونق سبز بهاریم
ای رودساز باتلاق بی مروت!
یک دست بیرون مانده یعنی اینکه داریم...
سر می دهیم آواز بلعیده شدن را
یعنی که دستان تو را امیدواریم
زرد است شعر سست من می دانم اما
یک مصرع سرسبز آمد کرد یاریم
زیباتر از ما گفت سلمان حال ما را:
« ما بی تو تا دنیاست دنیایی نداریم »
مسعود سام